معرفی وبلاگ
اینم یکی از کاراش:
شعری بخوان ازآسمان و عشق پرواز
مثل کبوترها دل خود را رها کن
احساس را در اوج آبی ها کن آغاز
حالا تمام سادگی جاریست در تو
معنای عمری زندگی یک قصه یک راز
تااوج احساست ببین چیزی نمانده
بانو کبوتر شو برای فصل پرواز
اینم یکی از کاراش:
شعری بخوان ازآسمان و عشق پرواز
مثل کبوترها دل خود را رها کن
احساس را در اوج آبی ها کن آغاز
حالا تمام سادگی جاریست در تو
معنای عمری زندگی یک قصه یک راز
تااوج احساست ببین چیزی نمانده
بانو کبوتر شو برای فصل پرواز
امروز خورشید چه باشکوه از مشرق نگاهت طلوع می کند و عطر صلوات حریر آسمانها را معطر می سازد. آغوش نجمه ، خاتون مهربانی ها متبرک به قدمهای تو می گردد و ماه به زیباییت رشک می برد و خورشید به شوق نگاهت گرم می شود.
***
چه زیباست کبوتر دل را به میهمانی ات فرستادن و چه باشکوه است لحظه دیدن و چیدن عطوفت از باغ نگاه مهربانت.
چشمانم را می بندم،دلم آرام می گیرد از شوق بودنت. چه تجربه نابی است بی فاصله گره زدن دل به ضریح پاکت که در سفر عشق سکوت و فاصله بی معناست ...
روبه رویت می ایستم ،اشک میهمان چشمانم می شود، بی اختیار زمزمه می کنم...:
دستی بکش به روی سرم آقا
اینجا شکسته بال و پرم آقا
مانند یک کبوتر دل خسته
من را ببر به دور حرم آقا
من زائر نگاه شما هستم
با عشق و درد همسفرم آقا
بار غمم به دوش زمین مانده
حسرت گرفته دور و برم آقا
چیزی برای عرضه نیاوردم
جز گریه های بی اثرم آقا
مثل درخت خشک خزان دیده
لبریز ترس از تبرم آقا
ارزانی نگاه کبوترهات
لطفی بکن به چشم ترم آقا
تا یک نگاه سهم دلم باشد
از این غزل نمی گذرم آقا
التماس دعا
این دل و غروب جاده محکوم غمند
هر چند که انتظار سخت است ولی
چشم من و عشق و جاده ها هم قسمند

این متن رو هدیه می کنم به مهربانی کودکانی که
صمیمانه میان ثانیه هایم می وزند و مرا به میهمانی
دنیای قشنگشان می برند؛به همه شاگردانم و همه
کودکان سرزمینم...
دستانت را در دستم می گیریم ، آرامش دنیا میهمان
قلبم می شود.صداقت کلامت دانه های شبنم صبح
را می ماند و لبخندت طراوت بهار را به زندگیم هدیه
می کند و گریه های کودکانه ات موسیقی بودن را
در گوشم زمزمه .
دنیایم با تو چون رنگین کمانی از شادی است ، با تو
زندگی جان می گیرد...تو معنای تمام زندگی هستی
کودک من...
و یک شعر که برای کودکان سروده ام:
دیشب به بابا گفتم خدا کیست
هم پیش ما هست،هم پیش ما نیست
من دوست دارم او را ببینم
یا در کنارش گاهی بشینم
لبخند زد گفت: او مهربان است
هم در زمین و هم آسمان است
او در طبیعت،او در دل ماست
هر جا که باشیم او هم همان جاست
وقتی دلت خواست او را ببینی
یا پای حرف خوبش بشینی
قرآن بخوان و بشنو تو هر پند
زیرا که آن هست حرف خداوند

و چشمانت مرا دیوانه کرده
دلم گنجشک تنها بود و انگار
میان دستهایت لانه کرده

عید فطر رو تبریک می گم و این متن رو تقدیم می کنم به دل مهربون شما.
روزها یک به یک سپری شدو برگ های دفتر ماه خدا یکی یکی ورق خورد و به پایان
رسید. ماهی که لحظه هایش پر از لبخند پروردگار بود و تک تک ثانیه هایش سرشار از رحمت او.
رمضان فرصت دوباره دوستی ها به ما داده شد تا قلبهایمان را دوباره با آسمان گره بزنیم
و خدایی شوییم؛تا بدانیم مهربانی پله ای است که ما را به خدا می رساند.
دفتر سی برگ رمضان را به ما دادند تا در برگ برگ آن بنویسیم که ثانیه هایمان را به
عشق خدا گره زدیم یا شیطان به بندمان کشید و حالا فرشتگان آمده اند تا مشقهایمان را
خط بزنند و نمره دهند و خوشبخت آن کسی است نمره محبت خدا را بیست و بهشت را
جایزه بگیرد که عید فطر فرصت اثبات دوباره پیوند ما با خداست.

آرام آرام قدم می گذاری به ثانیه هایم، عطر لبخندت وجودم را پر می کند. نسیم سکوت درختان
را به رقص وا می دارد و زمین زیر قدمهات رنگین کمانی از برگ می گستراند.
صدای قدمهایت را می شنوم که از پس ثانیه های داغ و نفسگیر آمده ای تا مژده باران بدهی.
آمده ای تا چشمانم را به میهمانی لبخند خدا دعوت کنی و در جشن باشکوه برگ ریزان،
نوازشگر ثانیه هایم باشی و چه زیبا تو را به تصویر کشیده است خداوند که تو ملکه زیبای
فصلهایی.
به لحظه های شاعرانه ام خوش آمدی پاییز
تقدیم به روح بزرگ پدرم: که چهل روز است چشمهایم لبخند مهربانش را از پشت قاب شیشه ای می نگرد.
تنهایی ام را به چله نشسته ام و از پشت پلکهای خسته زمان نیامدنت را مرور می کنم.
ثانیه هایم عجیب سنگین می گذرد.
رنگ آبی لبخندت جانم را تازه می کرد و اکنون تشنگی سکوت خیمه بر وجودم زده است.
تو نیستی!
هیچ کس نیست!
بی تو حتی آسمان هم به رویم لبخند نمی زند...
می خواهم از نگفته ها بگویم،از اشک هایی که بی تو رویید و احساس سبز تو اما،
دفتر دفتر شعر شد و بر کویر تنهایی ام بارید و باور خسته ام را دوباره جان داد که:
تو هماره در قلبم زنده ای و در کوچ نجیب ایمان آینه را هیچ هراسی از سنگ و
شکستن نیست و در اقیانوس مهر خداوندی هیچ تشویش و اضطراب...
یادت همیشه گرامی و عشقت تا ابد در قلبم مانا باد
چه زیبا قد می کشم با قد قامت الصلاة عشق تو و سبز می شود ثانیه هایم در تبسم نگاه مهربانت.
فرشتگان بال در بال، پیشانی زمین را متبرک می کنند و سکوت آسمان پر از زمزمه ی ربناست.
چـه زیبـاست سجـده بـر حریم مـهربانی دوست و چـه بـا شکوه است میهمانی سـفره برکـت آسمانی ات.
دلهایمان را از غبار تیرگی رُسته ایم و به عشق تو آراسته ایم باشد که عنایتی کنی و قدم در آن نهی که می دانم رمضان فرصت دوباره دوستی هاست.
دوستی من با تو ای خدای مهربان

این روزها خانه ام تاریک است و ماه برایم لالایی نمی خواند/ پدرم رفت و این غم بزرگ روح مرا سخت آزرد و تنها مرهم غصه هایم همراهی و همدلی شما دوستان خوبم بود/امیدوارم شادیهایتان همیشگی باشد.
چقدر ثانیه هایم بدون او سرد است
و سهم خاطره هایم تبسم درد است