آغاز امامت منجی مهربان

اذان مهربانی را از مناره های ایمان می شنوی؟ از آسمان عطر صلوات می بارد. گل های

 نرگس به شادباش ثانیه هایمان آمده اند.

ترانه عشق بر لبانمان جاری است و لحظه هایمان بوی خدا گرفته.

به تکرار دوباره ی تاریخ می نشینیم، زمانی که دل ها به مژده ی آمدنش پیوند خورد و آینه ها

 از حضورش آبرو گرفت.

از آن روز که مُهر امامت بر پیشانی اسلام درخشید، دل ها به رویش جوانه ی دوستی گره خورد

 و انتظار سهم لحظه های ما شد تا روزی چشمانمان به آمدنش روشن شود؛ تا روزی دل هایمان

 فرشی گسترده باشد بر سر راه او که همیشه منتظرش هستیم.

آغاز امامت منجی مهربان بر دل های منتظر مبارک، ذکر صلوات همواره بر لبانتان جاری و

 لحظه هایتان پر از عطر گل نرگس باد.

میلاد امام رضا(ع)

  امروز خورشید چه باشکوه از مشرق نگاهت طلوع   می کند و عطر صلوات حریر آسمانها را معطر می سازد. آغوش نجمه ، خاتون مهربانی ها متبرک به قدمهای تو می گردد و ماه به زیباییت رشک می برد و خورشید به شوق نگاهت گرم می شود.

 ***

چه زیباست کبوتر دل را به میهمانی ات فرستادن و چه باشکوه است لحظه  دیدن و چیدن عطوفت از باغ نگاه مهربانت.

 چشمانم را می بندم،دلم آرام می گیرد از شوق بودنت. چه تجربه نابی است  بی فاصله گره زدن دل به ضریح پاکت که در سفر عشق سکوت و فاصله بی معناست ...

 روبه رویت می ایستم ،اشک میهمان چشمانم  می شود، بی اختیار زمزمه می کنم...:

 دستی بکش به روی سرم آقا 

 اینجا شکسته بال و پرم آقا

 مانند یک کبوتر دل خسته

 من را ببر به دور حرم آقا

من زائر نگاه شما هستم

 با عشق و درد همسفرم آقا

 بار غمم به دوش زمین مانده

 حسرت گرفته دور و برم آقا

 چیزی برای عرضه نیاوردم

 جز گریه های بی اثرم آقا

 مثل درخت خشک خزان دیده

 لبریز ترس از تبرم آقا

 ارزانی نگاه کبوترهات

 لطفی بکن به چشم ترم آقا

 تا یک نگاه سهم دلم باشد

 از این غزل نمی گذرم آقا

                          التماس دعا

پاییز ملکه زیبای فصلها

 

آرام آرام قدم می گذاری به ثانیه هایم، عطر لبخندت وجودم را پر می کند. نسیم سکوت درختان

 را به رقص وا می دارد و زمین زیر قدمهات رنگین کمانی از برگ می گستراند.

صدای قدمهایت را می شنوم که از پس ثانیه های داغ و نفسگیر آمده ای تا مژده باران بدهی.

آمده ای تا چشمانم را به میهمانی لبخند خدا دعوت کنی و در جشن باشکوه برگ ریزان،

 نوازشگر ثانیه هایم باشی و چه زیبا تو را به تصویر کشیده است خداوند که تو ملکه زیبای

 فصلهایی.

                         به لحظه های شاعرانه ام خوش آمدی  پاییز

 

                                      

                             

چله نشین آه

تقدیم به روح بزرگ پدرم: که چهل روز است چشمهایم لبخند مهربانش را از پشت قاب شیشه ای می نگرد.

تنهایی ام را به چله نشسته ام و از پشت پلکهای خسته زمان نیامدنت را مرور می کنم.

ثانیه هایم عجیب سنگین می گذرد.

رنگ آبی لبخندت جانم را تازه می کرد و اکنون تشنگی سکوت خیمه بر وجودم زده است.

تو نیستی!

هیچ کس نیست!

بی تو حتی آسمان هم به رویم لبخند نمی زند...

می خواهم از نگفته ها بگویم،از اشک هایی که بی تو رویید و احساس سبز تو اما،

دفتر دفتر شعر شد و بر کویر تنهایی ام بارید و باور خسته ام را دوباره جان داد که:

تو هماره در قلبم زنده ای و در کوچ نجیب ایمان آینه را هیچ هراسی از سنگ و

شکستن نیست و در اقیانوس مهر خداوندی هیچ تشویش و اضطراب...

یادت همیشه گرامی و عشقت تا ابد در قلبم مانا باد 

 

دعا

 

دعا کنید برایم دلم پرنده شود

و  سهم ثانیه هایم دوباره خنده شود